روایتی خواندنی از 8 سال اسارت | از ماجرای اسیر نفوذی تا حکایت تزریق واکسن به عزاداران حسینی
به گزارش نوید شاهد یزد، ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، ایران شاهد حضور کسانی بود که پس از سالها اسارت در زندانهای مخوف رژیم بعثی صدام، قدم به کشور گذاشتند. این روز یکی از خاطرهانگیزترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران است؛ زیرا مردانی به کشور بازگشتند که در راه عهد و پیمانی که با خدا بسته بودند، مجاهدت و استقامت ورزیدند و توانستند در سالهای زجر و شکنجه با وجود درد و بیماری جسمی، روح و روان خود را حفظ کرده و تقوا و مردانگی خود را مضاعف کنند تا در بازگشت به ایران اسلامی در صحنههای مختلف اجتماعی، سرمشق و نمونهای از صلابت و استقامت مردان و زنان ایران اسلامی باشند.
سیدحسین فرمیباف آزاده سرافراز دفاع مقدس در سومین مرتبه اعزام به جبهه و پس از حضور در عملیات محرم در سحرگاه ششم آبان ۱۳۶۱ در منطقه دهلران در حالی که بر اثر اصابت گلوله به پایش قدرت حرکت نداشت به اسارت نیروهای بعثی درآمد و پس از هشت سال اسارت در سال ۶۹ به کشور بازگشت.
این آزاده سرافراز دیارمان دارای سه فرزند بوده و اکنون با مدرک دکتری علوم قرآن و حدیث و استاد دانشگاه در دانشگاه آزاد اسلامی واحد یزد فعال است.
به مناسبت ۲۶ مرداد سالروز ورود آزادگان به کشور درباره ایام محرم، دوران اسارت و عزاداری با سیدحسین فرمیباف که سال ۱۳۴۲ در یزد متولد شده و در سن ۱۷ سالگی به ندای «هل من ناصر ینصرنی» ولی زمانش لبیک گفت و عازم جبهههای حق علیه باطل شد، گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانیم.
انگیزه شما برای حضور در جبهههای نبرد در جنگ تحمیلی چه بود؟
فرمیباف: پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ حرکتی بود که در تودههای مردم علیه ظلم شکل گرفت؛ البته این جریان ظلمستیزی مردم پس از کودتای ۲۸ مرداد و اتفاقات سال ۴۲ آغاز شد و ملتی که عزت آنان بهواسطه برخی اقدامات پهلوی مانند کاپیتولاسیون یا انقلاب سفید لگدمال شده بود، تلاش کردند تا بار دیگر عزت و شرف خود را باز پس گیرند و در نهایت بهمن ۵۷ به آرمان خود دست یافتند.
پس از پیروزی انقلاب، آمریکاییها که منافع و اعتبار خود را در ایران از دست داده بودند، تلاش کردند تا به طرق مختلف بار دیگر در ایران حضور پیدا کنند؛ اما زمانی که اقدامات آنان جواب نداد، جنگ نابرابر علیه کشورمان به راه انداختند و در حالی که پیشرفتهترین سلاحهای روز آن دوران در اختیار عراقیها بود، کشورهای دیگر ابتداییترین سلاحهای جنگی را از ما دریغ میکردند؛ بنابراین جوانان آن دوران برای حفظ عزت کشور، شرف ملت و ممانعت از دستدرازی مجدد اجانب به کشور در خود احساس وظیفه کرده و بهعنوان جوان ایرانی در دفاع از این ارزشها و مظلومیت کشور وارد عرصه پیکار با دشمن بعثی شدند که همه دنیا از او حمایت میکرد.
از نحوه اسارت خود در سال ۶۱ بگویید؟
فرمیباف: پس از دو مرتبه حضور در جبهه و شرکت در عملیات رمضان و مطلع الفجر گیلان غرب سرانجام در مرتبه سوم و در آخرین مرحله از عملیات محرم در حال پاکسازی منطقه به همراه چند تن از همرزمان از ناحیه پا تیر خوردیم و نتوانستیم به حرکت خود ادامه دهیم. سرانجام پس از یک و ساعت نیم خونریزی عراقیها ما را به عقب منتقل کردند در حالی که بهشدت خونریزی داشتیم. از لحظه اسارت ساعت ۶ صبح تا زمان انتقال به بیمارستان حدود ۱۵ ساعت ما را معطل کردند و پس از ۲۵ روز بستری در بیمارستان به اردوگاه منتقل و در اردوگاه نیز تا چند ماه با عصا حرکت میکردم.
نتیجه اعتماد به جوانان به پیروزی رسیدن جنگ بود و همچنان که رمز برونرفت از مشکلات فعلی کشور اعتماد به جوانان است. از حال و هوای اردوگاههای رژیم بعث عراق و رفتار با اسرا در آن دوران مطالبی را بیان کنید.
فرمیباف: فضای اردوگاههای اسارت نمونهای از فضای جامعه در دوران جنگ بود یعنی بین اسرا وحدت، همدلی، یکرنگی و تفاهم موج میزد؛ اگر اسیری ازنظر تأمین معیشت دچار مشکل میشد با وجود مشکلات برخی از اسرا از حق خود میگذشتند تا بتوانند مشکل همرزم خود را برطرف کنند. محدودیتهای زیادی در اردوگاهها وجود داشت؛ اما بچهها همه مراسم اعم از عزاداریها و شادیها را برگزار کرده و زمانی که خبر این اقدامات به گوش عراقیها میرسید، رفتار آنها عوض میشد و وحشیانه به بچهها حمله میکردند و آنان را با کابل کتک میزدند بهگونهای که تا چند ماه رد کابلها، روی بدن آنان میماند؛ البته روشهای دیگری هم داشتند و اسرا را به بدترین شکل ممکن شکنجه میکردند.
رحلت حضرت امام (ره) تلخترین خاطره هر آزادهای است
تلخترین و شیرینترین خاطره شما از دوران اسارت چیست؟
فرمیباف: طبیعی است که در آن دوران سختیها و مشقتهای زیادی به آزادگان وارد میشد؛ اما اگر بخواهم نمونهای از این تلخیها را بگویم این است که در اواخر جنگ بود که بچهها یکی از اسرای نفوذی را که خبرچینی میکرد، شناسایی کرده و کتک زدند.
زمانی که خبر به گوش بعثیها رسید آن نفوذی را از آسایشگاه با خود بردند و پس از کسب اطلاعات در سه مرحله از ۱۱ شب تا ۸ صبح با جمعیتی حدود ۵۰ نفر به ۱۶ آسایشگاه بهصورت دورهای حمله کرده و به حدی بچهها را کتک زدند که در آن ماجرا چند نفر دچار شکستی از ناحیه سر، دست و پا شدند و حتی یک نفر به درجه رفیع شهادت رسید و این حادثه وحشتناک بسیار تلخ بود؛ اما تلخترین و بدترین حادثه خبر ارتحال امام راحل بود، زمانی که صبح از خواب بیدار شدیم، رادیو عراق این خبر را اعلام کرد و به گمانم هیچ روزی تلختر از آن روز نبود و این خاطره تلخترین خاطره هر آزادهای است.
اگر بخواهم از شیرینیها بگویم، شیرینترین خاطره مربوط به زیارت عتبات عالیات پس از امضای قطعنامه بود که یک روز صبح تعدادی اتوبوس آوردند و ما را برای زیارت به شهرهای مذهبی عراق بردند و آن زیارت پس از سالها تحمل سختی، شیرینترین خاطره برای ما بود.
بهعنوان یک آزاده سرافراز چه توصیهای به مسئولان کشور دارید؟
فرمیباف: توصیههای زیادی را حضرت آقا و دیگر دلسوزان نظام به مسئولان داشته و دارند؛ اما به نظر میرسد مسیری که برخی مسئولان در آن حرکت میکنند، مسیر صحیحی نیست و گوش شنوایی نیز برای توصیههای دلسوزان نظام ندارند. همانگونه که همگان میدانند دفاع مقدس را جوانان اداره کردند و نتیجه اعتماد به جوانان به پیروزی رسیدن جنگ بود. شما نگاه کنید میانگین سنی فرماندهان در آن دوران زیر ۳۰ سال است و بین آنان خلوص نیت موج میزد؛ اما امروز نهتنها به جوانان اعتماد نمیشود؛ بلکه یک سری افراد به پستها تکیه داده و همهچیز را برای خانواده، فرزندان و خویشان خود میخواهند و آنچنانکه باید جوانان را در عرصههای خدمتی به کار نمیگیرند در حالی که اینان آیندهسازان این کشورند و اگر بخواهیم اقتدار، عزت و شرف خود را در دنیا حفظ کنیم باید به نسل جوان اعتماد کرده و امور را به آنان بسپاریم و در حقیقت رمز برونرفت از مشکلات فعلی کشور اعتماد به جوانان است.
از حال و هوای دوران اسارت و عزاداری در ایام محرم خاطراتی دارید که بیان کنید؟
فرمیباف: ماه محرم نزدیک بود، عراقیها از این ماه بهشدت میترسیدند، ممنوعیتها و فشارها بیشتر میشد از هر طریق که میتوانستند، سعی داشتند مانع برگزاری مراسم عزاداری در ماه محرم شوند. آنجا لباس سیاه نداشتیم؛ اما سعی میکردیم به هر نحو ممکن حق این ماه را با برگزاری مراسم ادا کنیم. به یاد دارم در نخستین محرمی که در اردوگاه بودم، فرمانده عراقی وارد اردوگاه شد و همه را جمع کرد و گفت: «امام حسین مال ماست، ما او را کشتیم و به شما هم ربطی ندارد!» عزاداری، خواندن زیارت، دعای دستهجمعی، نماز جماعت، همه ممنوع بود. با این حال نمیتوانستند از برگزاری مراسم جلوگیری کنند؛ زیرا به هر روشی مراسم در آسایشگاهها برگزار میشد.
افراد خوشصدایی در اردوگاه بودند که ایام محرم با نوای گرمشان حال خوشی به اسرا میدادند. مراسم غالباً شبها برگزار شده و زمانی که عراقیها آمار میگرفتند و از اردوگاه بیرون میرفتند، کمکم زمزمه عزاداری در آسایشگاهها آغاز میشد. عراقیها به این نتیجه رسیده بودند که در شرایط عادی نمیتوانند مانع برگزاری مراسم محرم شوند؛ بنابراین به اسم طرح واکسیناسیون که امری بهظاهر قانونی و ضروری بود، تلاش میکردند تا چند روزی بچهها را زمینگیر کنند.
حکایت از این قرار بود که گروهی را در قالب تیم پزشکی برای تزریق واکسن به اردوگاه آوردند در آن سال وقتی حدود دو روز به تاسوعای حسینی مانده بود، همه اسرا را واکسن زدند. جالب این بود که در این تزریقات یک سرنگ را برای حداقل ۲۰ نفر استفاده میکردند. پس از تزریق این واکسنها، عموم بچهها بین سه تا پنج روز بهشدت زمینگیر شدند و با این ترفند، روزهای عاشورا و تاسوعا را از ما گرفتند؛ زیرا میزان تزریق واکسن از حد معمول بیشتر بود و به همین دلیل بچهها بهشدت ضعیف شده بودند.
تزریق واکسنها چنان اسرا را زمینگیر کرد که تا چندین روز تاب و توان حرکت نداشتند، تب شدیدی همه را فراگرفت، بعضی از دوستان که از توان جسمی بالاتری برخوردار بودند به بقیه کمک میکردند و کارهای لازم براری بهبودی افراد را انجام میدادند. خلاصه واکسن حدود یکهفتهای همه را سرگرم کرد.
شهدای مدافع حرم ثابت کردند نسل جوان امروز از نسل جوان اول انقلاب پرشورتر است.هدف این بود که به عزاداری نپردازیم؛ اما در روزهای تاسوعا و عاشورا بهصورت مخفیانه نوحهسرایی کردیم و مجلس گرفتیم. در هر آسایشگاه افرادی بودند که صدای خوبی داشتند و مداحی کرده و بقیه با وجود درد شدیدی که در اثر تزریق واکسنها داشتند با سینهزنی آرام، آنان را همراهی میکردند.
زمزمه عزاداری اباعبدالله الحسین در همه آسایشگاهها به گوش میرسید؛ البته بهسختی، عراقیها متوجه میشدند، وقتی خبر به آنان میرسید، بهتلافی این حرکت، رفتار خشنتری از خود بروز میدادند. به عنوان نمونه دوستانی که مداحی کرده و شناساییشده بودند را به بهانههای مختلف میبردند و شکنجه میکردند. بعضی وقتها آب را قطع کرده از بچهها بیگاری میگرفتند و از هیچ ظلمی دریغ نمیکردند.
و سخن آخر...
فرمیباف:مقام معظم رهبری فرمودند اگر امروز اتفاقی برای کشور بیفتد جوانان بهمراتب از نسل نخست انقلاب بهتر و پرشورتر در صحنه حضور پیدا خواهند کرد و این مسئله را شهدای مدافع حرم به اثبات رساندند؛ اما گلایه نسل جوان از بیمهریها و کملطفیهایی است که در حق جوانان میشود.
مسئولان جوانان را رها کرده و از ظرفیتهای عظیم آنان استفاده نمیکنند و این ظرفیتها در حال هدررفتن هستند؛ گله جوانان از هزینههای هنگفتی است که در جاهای غیرضروری صورت میگیرد؛ اما هزینهای برای نیاز جوانان صورت نمیگیرد.
امروز اشتغال، ازدواج، مسکن از نیازهای اساسی و ضروری جوانان بوده که به آن بیتوجهی میشود. امیدواریم دولتمردان با توجه به ظرفیت جوانان و تأکید حضرت آقا زمینههای بروز توانمندی جوانان در عرصههای مختلف را در کشور فراهم کنند.
منبع: به نقل از خبرگزاری آنا